ماه‌ستان

بانو مرا اتفاقی خواست: اتفاقی برای من

ماه‌ستان

بانو مرا اتفاقی خواست: اتفاقی برای من

اینجا قبلا معصومیه بود تا همیشه هم خواهد ماند به مدد بانوی آفتاب. ولی خواستم معصومیه ای شود که ماهستان باشد. من باشم و آقای ماه و ماهک هایمان و روزگاری ماه!

********

ماه بانو، نامِ من است وقتی خود را عاشقانه بنامم.

آخرین مطالب

همین دیشب بود، 

هر بار چشمم را باز کردم نورش چشمم را زد! 

منِ خوش خوابِ همیشه پایه ی خواب، چند بار بیدار شدم به هوای اینکه نورش چشمم را میزد!

و هربار که بیدار میشدم جایش عوض شده بود. انگار یک جفت پا داشت و قدم میزد توی آسمان...

پنجره ی اتاقم رو به جایی از آسمان بود که ماه خانه داشت. 

طبقه پنجم، داخلی ٢، اتاق ٥١٧، تخت شماره ١٤

بیمارستان شهید بهشتی، قم

ماه بانو ***
۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من فقط دفترچه ام را برده ام تا برایم آزمایش بنویسد! و از امشب شروع کنم به فولیک اسید خوردن.

اما حالا که آمده ام حرم و بعد از زیارتنامه و زیارت جامعه، زمزمه میکنم 

رباب است و خروش و خسته حالی!

.

.

.

جای طفل خالی!

.

.

.

اگر گهواره را پس داده بودند،

دلش خوش بود....

دارد اشکهایم می آید! 

نشسته ام همین کنج حرم که دیوارهای سبز دارد و سمت راستت ضریح است و آقای طباطبایی و خیلی آدمهای دیگر پست مینویسم و فین فین میکنم!

من که هنوز مادر نیستم!

من فقط هی یکی توی سرم میخواند رباب است و خروش و خسته حالی!

و بغض میکند!



ماه بانو ***
۱۳ دی ۹۴ ، ۲۱:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
دلم میخواد بشینم یه دل سیر گریه کنم، بعد برم یه دوش بگیرم، لباس خوب بپوشم، حالم خوب بشه و بشینم سر کاری که انجامش تا همین امروز هم کلی عقب افتاده....
اما اون جمله ی اول مانع میشه!
اون گریه ی دلم میخواد!
کم پیش اومده واسم کم بزاری اما قبول کن این یه مورد کم گذاشتن، خیلی سخته! برای من ناتوانِ نیازمندِ قدرنشناسِ ضعیفِ نالوطیِ ....ِ .....ِ .....ِ
.
.
.
.
.
هرچقدر صفت بد داری بنویس و زیرش یک کسره بگذار و نسبتش بده به من!
منِ ناتوانِ نیازمندِ .......


ماه بانو ***
۲۲ آذر ۹۴ ، ۰۹:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
ماه بانو ***
۱۸ آذر ۹۴ ، ۲۰:۱۳

امروز هشت روز است که رفته ای و حتی یک بار برای چند ثانیه حای خلوتی پیدا نکرده ای که به من زنگ بزنی و بگویی؛

دلم برات تنگ شده!

ماه بانو ***
۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۶:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

من به عشق دیدن گلدسته های صحن تو

یک هزار و چهارصد و اندی ستون طی کرده ام!


احتمالا تا حالا رسیده ای و اولین سلامها و دیده بوسیها اتفاق افتاده!

قول که نه ولی همیشه گفته بودی اولینت را با من میخواهی اما چه شد، نمیدانم. اولینت با من نبود ولی هر چه که بوده و خواهد بود؛ 

هنیئاً لک 



ماه بانو ***
۱۱ آذر ۹۴ ، ۲۲:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

از دیشب تا صبح، از صبح تا همین حالای ظهر اربعین،

باران یک بند دارد میبارد!

آدم دلش میخواهد هی برود زیر آسمان جایی بدون سقف، زیر خود خود آسمان، باران ببارد رویش، به راست و چپ نگاه کند، و رو به آسمان در حالیکه قطره های باران میچکند روی صورتش، دست روی سینه بگوید؛

السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک و رحمة الله و برکاته




این زیارت اربعین یک جوری است! یک جوری که نمیدانم چه جوری! طاقت نیاورده انگار! زود میرود سر اصل مطلب، طاقت مقدمه چینی ندارد. زود میگوید 

السلام علی الحسین المظلوم الشهید! 

و این مظلوم شهید را میکشد انگار! مثل میاندارهای هیئت!

دوباره بی طاقت میگوید

اسیر الکربات، قتیل العبرات....

بعد هی روضه میخواند! بی طاقت هی روضه میخواند! بی مقدمه هی روضه میخواند!

این زیارت اربعین یک جوری است!



تیتر نوشت؛

دارد جوانی ام میگذرد! و حرم ندیده ام! و اربعین نداشته ام!

شرمنده ی جوانی از این زندگانی ام!



ماه بانو ***
۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۲:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

همه ی مردهای زندگیم رفته اند!

و حالا زندگی چقدر خالی ست......

گاهی همه ی مردهای زندگی یک زن میتوانند یک همسر و یک برادر باشند.....

ماه بانو ***
۰۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

من یک زنم. مثل همجنسانم شاید عاشق خرید نباشم اما نمیتوانم ادعا کنم که از آن لذت نمیبرم. 

هر هفته پاساژها و مراکز خرید را بالا و پایین نمیکنم اما زمانیکه نیاز به خریدن چیزی داشته باشم آنقدر میگردم تا بهترینش را حداقل از دیدگاه خودم و تا جاییکه توان مالی‌ام اجازه میدهد پیدا کنم . حتی روزهاییکه حوصله ندارم از دیدن مغازه‌ها و ویترینهای رنگ و وارنگشان ذوق میکنم و حالم بهتر میشود.

اما میدانی مهربان! 

وقتی دستهایم را میگیری و میبری سرای ایرانی!!! و برای من که نه برای خانه‌مان حتی، یک جفت فرش و دو تا قالیچه‌ی خیلی زیبا میخری ولو با اقساط! و چیزی توی دل من تکان نمیخورد و زنانگی‌ام ذوق نمیکند و حالش سر جایش نمی‌آید یعنی یک جای کار میلنگد!

یک جایش که نمیگذارم تو ببینی! که مبادا مردانگی‌ات خط بردارد! که تو خودت کلی ذوق کرده ای پای این چند قلم جنس اما من....

چیزی توی دلم تکان نمیخورد که هیچ یواشکی به خواهرک میگویم این خریدها اصلا خوشحالم نمیکند!

جالبترش اینجاست سر میز شام که هدیه‌ی خریدمان است میگویی؛

برای من که این رنگ و اون رنگ و این طرح و طرح دیگه اش فرقی نمیکنه، باورکن! منتها چون تو خوشحالی میشی پا به پات میام و مدل‌ها رو هی بالا و پایین میکنم تا اونیکه دوست داری رو بپسندی و بخری! اصلا بودن و نبودن این فرش یا اون یکی چه فایده‌ای برای من داره! 

بعد دستت را میگذاری بالای سرت جایی بالاتر از موهایت و میگویی؛

بجز اینکه تا اینجا (همان جای بالای سرت) و نه حتی تا اینجا(دستت را میگذاری بیخ گلویت) میرم زیر بار دفترچه‌ی قسط!!!!!!!!! ولی تو غصه نخور! انقدر دارم که اگه نبودم هم بتونی قسطا رو بدی!!!


همان بهتر که جای لنگ کار را نشانت نمیدهم، نه؟



ماه بانو ***
۰۲ آذر ۹۴ ، ۰۶:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
در هر روزی غیر از این روزها که بروی، پا که بگذاری در محدوده‌ی حرم یاد حرف دکتر یونس میفتی؛ 

"به بهشت کوچک حسین خوش آمدی."

این روزها اما مساحت بهشت کوچک حسین شده از همان حوالی مرز جایی شاید درست کنار گیتهای خروجی.




وسط شور هیئت که می‌شود پسرک فریاد میزند و میخواند؛ 

"دلم گرفته، دوباره این شبا برا حرم گرفته
میبینی بازم،چه جوری روز و شبم و ازم گرفته!
خوابت و دیدم دوباره انگار که به آرزوم رسیدم 
باشه قبوله اصن برای دیدنت جونم میدم
چیزی ندارم فقط میتونم سرمو برات بیارم
یه حالی میشم وقتی تو سجده سر رو تربت میزارم
دل بیقراره ولی همیشه یه نفر هوامو داره
وقتی هواتو کردم مگه میشه امام رضا تنهام بزاره"

و فریادی بلندتر که زائرای اربعین امسال کیان؟ مردها محکمتر به سینه میکوبند و زنها.....
صدای ناله‌شان بلندتر از سینه زنیِ مردهاست....
و ما ادریک ناله‌ی زنهایی که مردهایشان عازمند و زنها جامانده! حالا با هر بهانه‌ای! چه فرقی میکند؟!


ماه بانو ***
۲۹ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر